سفارش تبلیغ
صبا ویژن

عشق من

من به سیاهی جادوی چشم هایت سلام می کنم

من به ابرهای سیاه موهایت سلام می کنم

صدای پای تو قلب مرا می لرزاند

ای عشق من

 ای زیبای من

به تک تک زیبایی های وجودت سلام می کنم

من به راز مستانه بودنت سلام می کنم

من به رنگ شبهای عاشقانه با تو بودن سلام می کنم

دررویاهایم گم شده ام.

من با عشق تو دیوانه شده ام

ای زیبای من

به تک تک زیباییهایت سلام می کنم

وقتی که برای اولین بار دیدمت

 عاشقت شدم

نه تنها دل من

 بلکه جانم هم برای نثار کردن به توست

فقط برای تو زندگی می کنم

برای تو می میرم

نگاه کن که دیوانگی عشق

 مرا به چه کاری واداشته
و هر طپش قلب من برای توست
من به عزیزترینم

و کسی که بیشتر از زندگیم دوستش دارم سلام می کنم

برای عشق تو زمین و آسمان رو

 به زیر پاهات می آرم

یقین داشته باش که این کار رو انجام می دم

آسمان هم مانند زمین

مبهوت دیوانگی من است

با لبخندروی لبهات

منو وادار می کنی

که به تو نزدیک بشم

حالامن منتظرم

قلبت رو به من هدیه بده

من به دعایی که از دلت می کنی سلام می کنم

تنها درخواست من از خدا اینه

دعاهای مرا برای تو اجابت کنه

عشق من تو نمی دونی که

چقدر دوست دارم

بدون تو هیچ روشنایی وجودنداره

تو همانی که در رویاهایم بودی

همه نفسم فقط یه پیغام داره

هر چی که دارم برای توست

من به عشقی که در قلبم وجود داره سلام می کنم

من به سیاهی حادوی چشمهایت سلام می کنم

من به ابرهای سیاه موهایت سلام می کنم

در رویاهایم گم شده ام.

من با عشق دیوانه شده ام

من به تک تک زیبایی های وجودت سلام می کنم

عشق من






تاریخ : پنج شنبه 89/5/21 | 3:13 صبح | نویسنده : کوروش | نظرات ()

چشم هایت بسته باشد یا باز

همیشه کسی را دوست داری پیش رو خواهی داشت و خواهی دید

, چطور می توانم به تو بگویم که عشق چگونه اتفاق می افتد

امروز بگذار کسی را که این چنین در حال مردن است ببینم

بگذار ببینم که عشق چگونه اتفاق می افتد

از زمانی که رویاهایم را تغییر دادم .

از فکر کردن به هر چیز دیگری دست کشیده ام

احساس می کنم که خودم را در کنار او از دست داده ام

وقتی تو عاشق هستی . نه بیداری و نه در خواب

چه طور می توانم به تو بگویم که عشق چگونه است

آیا این جادوی اوست که تو را در بند گرفته است

اما همه این ها به خاطر چیزی است که خداوند برایمان مقرر کرده است

چه کسی می توانند تعیین کند که چه شخصی در چه زمانی مسافر این مسیر خواهد شد

و تو فقط زمانی که به کسی برسی که اسمش به روی قلبت حک شده عاشق خواهی شد

چطور می توانم به تو بگویم عشق چگونه ات

چشم هایت باز باشد یا بسته

تو همیشه در رویای او خواهی بود






تاریخ : جمعه 88/10/11 | 12:27 عصر | نویسنده : کوروش | نظرات ()

هر چه رویای خوابیده داشتم بیدار کردی
رویاها ی من بیدار شدند،

آرزوهایم  بیدار شدند،

تپش قلبم همچنین
چه بگویم از تو
با آمدن تو ، در زندگی من رنگ آمد

بیا تو را از مسیر قلبم ببرم

تاببینی

باران و ابر، گل و بوی خوش،  شعر و موسیقی

این را بدان

 که ما نیز با هم اینچنین هستیم

*****
از حال دلم به تو چه بگویم
آنقدر مملو از عشق شده ام

که هوش و حواسم را گم کرده ام

در تمام طول زندگی ام

عشق من نسبت به تو کم نخواهد شد

اگر جان مرا هم بخواهی دریغ نخواهم کرد
زمین و آسمان،دریا و اقیانوس، موج و ساحل،

این را بدان

ما نیز با هم اینچنین هستیم






تاریخ : سه شنبه 88/9/24 | 4:42 عصر | نویسنده : کوروش | نظرات ()

در این لحظات
انگار فرشته های آسمونی دارن

زمزمه های عشق رو تکرار می کنن.
زمین خاموشه

و آسمان حیران.
نوری آسمان رو فرا گرفته.
نغمه های عشق فضا رو پرکرده.
عشق در فضا موج میزنه.
این چه عشقیه که من رو اسیر خودش کرده؟

این چه رویایی که من رو همراه خودش کرده؟
این چه احساسیه

که من رو غرق خودش کرده؟
روزها عوض شدن،

شبها تغییر کردن،

زندگی هم تغییر کرده.
در این لحظات
انگار فرشته های آسمونی دارن

زمزمه های عشق رو تکرار می کنن.
چه اتفاقی برای من افتاده،

 وجودم در حال تغییره.
وقتی که تو  را دیدم

مثل دو تا صدای خوش آهنگ شدیم
این شعله های عشق مرا آتش می زنه  .
در گلستان رویاهای من

تو بهار زیبایی رو خلق کردی.
اگر رنگ گلها از من باشه

بوی خوش اونها از وجود توئه.
چرا این آرزوها وجود دارن؟

چرا این جستجو همچنان زنده است؟
چرا قلب اینقدر بی صبر و بی تاب شده.
روزها و شبها تغییر کردن،

زندگی من نیز تغییر کرده.
در این لحظات

انگار فرشته های آسمونی

دارن زمزمه های عشق رو تکرار می کنن. 

 






تاریخ : یکشنبه 88/8/24 | 5:0 عصر | نویسنده : کوروش | نظرات ()

وقتی چشمانم را میبندم تورو میبینم
و هنگامی که چشمانم را باز میکنم

آرزو می کنم که تورو ببینم
وقتی که کنارم نیستی

تو رو هر طرف احساس میکنم

هر لحظه. هر ساعت. هر وقت


چشمانم تورا جستجو میکنه
چه به این عشق بگی
یا   دیوانگی

یا طپش قلب من
همش برای من یکی است

بسیاری از مردم عاشق میشن
اما مثل من کسی نمیتونه 
عاشق باشه
چون که هیچکس تورو نداره
من تورو نمی تونم فراموش کنم
من تورو نمی خواهم فراموش کنم


من تورو در تمام زندگیم دوست خواهم داشت
و هنگام مرگ هم دوستت خواهم داشت
 بعد از مرگ هم

حقیقت این است.






تاریخ : جمعه 88/6/27 | 2:55 صبح | نویسنده : کوروش | نظرات ()

به من گفته بودند، عاشقی دلبستگی داره

که تو نمی دونی
به من گفته بودند ، عاشقی دل شکستگی داره

که تو نمی تونی
به من گفته بودند ، عاشقی شیدایی داره ، رسوایی داره

کار تو نیست
جاده های عاشقی بس مصافت هایی طولانی داره

که تو نمی دونی ، تو نمی تونی
به من گفته بودند ، اگه تو راه عاشقی، زده بشم ، خسته بشم

ره برگشت نیست که نیست

 
عاشقی

غصــه داره

غم داره

بی وفایی داره

جدایی داره

تنهایی داره

تو نمی دونی تو نمی تونی
به من گفته بودندعاشقی

دل مردگی داره

بیزارشدن اززندگی داره

ره برگشتی چون خودکشی داره
تو نمی دونی، تو نمی تونی، تو نمی دونی ، تو نمی تونی

به من گفته بودند ، آره گفته بودند

ای کاش عاشق نمی شدم

ای کاش ، ای کاش ، ای کاش

 






تاریخ : شنبه 88/6/14 | 2:20 صبح | نویسنده : کوروش | نظرات ()

همه ستاره دارند

   و من هنوز...

شبی در میان اشکهایم

ستاره ای را دیدم

باخود گفتم

 او ستاره ی من است
نمی دانم چرا او هم

 از کوچه خلوت گونه هایم زود پر زد ....


اکنون عمریست که  من

کوچه گونه هایم را خیس میکنم

 تا شاید دوباره برگردد....
   اما باز ...

همه ستاره دارند

 ومن هنوز

     بی ستاره هستم...

 






تاریخ : دوشنبه 88/6/2 | 2:35 صبح | نویسنده : کوروش | نظرات ()

دوباره تنها شده ام،

دوباره دلم هوای تو را کرده

خودکارم را از ابر پر می کنم

و برایت از باران می نویسم.
به یاد شبی می افتم که تو را میان شمع ها دیدم

دوباره می خواهم به سوی تو بیایم

تو را کجا می توان دید؟


در آواز شب آویز های عاشق؟
در چشمان یک عاشق مضطرب؟
در سلام کودکی که تازه واژه را آموخته؟
دلم می خواهد وقتی باغها بیدارند،برای تو نامه بنویسم

و تو نامه هایم را بخوانی

و جواب آنها را به نشانی همه ی غریبان جهان بفرستی

ای کاش می توانستم تنهاییم را برای تو معنا کنم

و از گوشه های افق برایت آواز
بخوانم

 

کاش می توانستم همیشه از تو بنویسم
می ترسم روزی نتوانم بنویسم

و دفترهایم خالی بمانند

 و حرفهای ناگفته ام هرگز به دنیا نیایند
می ترسم نتوانم بنویسم

و کسی ادامه ی سرود قلبم را نشنود

می ترسم نتوانم بنویسم

وآخرین نامه ام در سکوتی محض بمیرد

وتازه ترین شعرم به تو
هدیه نشود

 

دوباره شب،دوباره طپش این دل بی قرارم

دوباره سایه ی حرف های تو

که روی دیوار روبرو می افتد
دلم می خواهد همه ی دیوارها پنجره شوند

 و من تو را میان چشمهایم بنشانم

دوباره شب ،دوباره تنهایی

و دوباره خودکاری که با همه ی ابر های عالم

پر نمی شود

 

دوباره شب،دوباره یاد تو

که این دل بی قرار را بیدار نگه داشته

دوباره شب،دوباره تنهایی،دوباره سکوت،

دوباره من و یک دنیا خاطره...






تاریخ : پنج شنبه 88/5/22 | 2:44 عصر | نویسنده : کوروش | نظرات ()

وقتی دستانت در دستان من است
گویی تمام بهشت از آن من است
وقتی که تو با منی ،
چشمانم می تواند پناهگاهی در قلبت پیدا کند
به نزدیکی رایحه ی خوش به نفس
به نزدیکی زمزمه ای بر روی لب
به نزدیکی چرخش فکرها
به نزدیکی بازوهای در آغوش هم رفته
همانقدر که رویاهایم به من نزدیکند
به همان اندازه به من نزدیک شو،

ای همراه زندگی من


زمانی که تو با منی دنیا هیچ است

بگذار تا عشقت مرا فنا کند
زمانی که دستانت در دستان من است
تمام بهشت از آن من است
بگذار که،امروز گریه کنم

بگذار که چشمانم متورم شوند
مرا در آغوش بگیر

و بگذار که تورا با اشک هایم غرق کنم
دریایی که در سینه ی من حبس شده

فوران خواهد کرد
و درد بسیار آن

 در زیرپای تو از بین خواهد رفت


همان قدر که رازهایم به قلبم نزدیک هستند

همان قدر که قطره های باران به ابر نزدیکند
همان قدر که ماه به شب نزدیک است
به همان نزدیکی که سرمه به چشم نزدیک است

همان اندازه که موج ها به دریا نزدیک هستند
همان اندازه نزدیک من بمان ،

ای همراه زندگی من


زمانی که دستانت در دستان من هستند

گویی تمام بهشت از آن من است
زمانی نفس هایم هنوز کامل نشده بود
طپش قلبم کامل نبود
من نیزکامل نبودم
اما حالا که ماه در آسمان کامل است
ما کاملاٌ ساخته شده ایم

زمانی که دستانت در دستان من است
گویی تمام بهشت از آن من است

این ترانه زیبایی ازیک فیلم هندی دانلود کنید

دانلود

 






تاریخ : سه شنبه 88/5/20 | 6:29 صبح | نویسنده : کوروش | نظرات ()

نگاه گستاخ و خیره ام را ببخش
زمانی که به توچشم می دوزم

هر چه راکه باید به تو بگویم

با نگاهم خواهم گفت
اگر نگاهم شرمناک است

مرا ببخش

زمانی که بعد از نگاه خیره ام

به پایین می نگری

میتوانم به تو نگاه کنم

و آنچه راکه میخواهم بگویم
نگاه گستاخ و خیره ام را ببخش
من می خواهم

تو را از چشمان ماه و خورشید هم دور نگاه دارم
بیا و بگذار تو را در چشمانم پنهان کنم
این پرواز خیالم

و اوج گرفتن رویاهایم است

مرا ببخش

در هر لحظه به تو فکرمی کنم

وحتی زمانی که در میان مردم هستم

خیال تو
تمام هوش و حواس مرا با خود می برد

وقتی خجالت وشرم وحیایت رامی بینم

مرا ببخش

زندگی من برای همیشه متعلق به تو خواهد بود
قلبم فقط عاشق تو خواهد بود

و فقط به یاد تو خواهد تپید

برای همیشه تو را می خواهم
قلب من ساده و بی تجربه است

مرا ببخش

قلبم به من بی توجه است

و در حال ادامه رویاهای خود است
قلبم را به دام انداختی
نگاه گستاخم را ببخش
نگاه شرمناک  مرا ببخش

 ***






تاریخ : یکشنبه 88/5/11 | 8:52 عصر | نویسنده : کوروش | نظرات ()
.: M a h S k i n:.