به هر جا با پیدا کردن تو
حس میکنم که خودم رو گم کردم
اگر هم بخواهم
حرف بزنم نمی دونم چی بگم
کلمه یی نیست
که بتونم در توصیف تو بگویم
اگه بگویم که زیبایی تو
در همه دنیا نیست
این تعریف در در برابر تو چهره ات هیچه
گویای زیبایی اندام دل فریبت توست
که شطینت باره
ابری تیره پشت موهات
با این غروربر روی شانه ات خوابیده
زیبایت مثل یه ابر
توی هوا شناوره
آغوشت پر از نور مهتابه
صورت زیبایت
لرزاننده این دل بی تابه
اگه بگویم که این شکوه و دلکشی
هیچ جا پیدا نمیشه و نخواهد شد
این تعریف د ر برابر تو هیچه
مهربانی تو مانند داستانه
حالا راه هردوی ما یکی شده
هر جا تو هستی منم خواهم بود
اگه بگم که
یه پری یا یه فرشته یی
اگه بگم که
به زیبایی تو در همه دنیا نیست
این تعریفیه
که در حقیقت در برابر تو هیچی نبوده
با پیدا کردن تو حس میکنم
که خودم رو گم کردم
نگاه می کنم
تو را می بینم
تو در نفس های من هستی
زندگی من در سایه وجود توست
روز و شب در پای تو خواهم سوخت
بر روی لبان من فقط نام توست
هیچگاه عشقت از قلبم کم نخواهد شد
ذره ذره وجودم همراه توست
این دل خانه تو نیست
معبدمن است
بگذارکمی رسوخ کند
نفسهایت درون نفسهایم
بگذارکمی افزوده شود
ضربان آرام قلبم
بگذار کمی بیایم درون چشمانت
بگذار کمی در میان قلبت بیاسایم
می گردد اینجا ، می چرخد آنجا
سرمه چشمانت نیز می ریزد.
پیش روی چشمانمان
در حال گذر است
کاروانی از آرزوها ...
بگذار کمی جسم و روحمان بسوزد
بگذار کمی شرم و حیا آشفته شود
لمس کن وجودم را،
همانگونه که می نوازی سازی را
تاریکی در موهایت پنهان است
بازشان کن،
تا شب را آزاد کنی.
بگذار ذره ای شال رها شود
از روی شانه ات
بگذار ذره ای قطره شبنم بلغزد.
تمنای دل این لحظه اینست
نزدیک بیا ...